یک افسانه در مورد گربه و سگ & Ndash؛ یک ملاقات

فهرست مطالب:

یک افسانه در مورد گربه و سگ & Ndash؛ یک ملاقات
یک افسانه در مورد گربه و سگ & Ndash؛ یک ملاقات

تصویری: یک افسانه در مورد گربه و سگ & Ndash؛ یک ملاقات

تصویری: یک افسانه در مورد گربه و سگ & Ndash؛ یک ملاقات
تصویری: تاریخچه پیدایش گربه ها و دوستی آنها با انسان 2024, نوامبر
Anonim

روزگاری یک گربه بود. خیلی بزرگ ، زیبا او یک معشوقه و یک پسر کوچک معشوقه داشت ، دومی ، اتفاقاً او را خیلی دوست داشت و حتی هرگز خراش نمی داد. گربه هر جا که لازم بود ، یا بهتر بگوییم هر کجا که می خواست می خوابید ، اما جای رسمی هم داشت - در آنجا از ستایش غیرقابل جبران صاحب کوچک خود نجات یافت. از این گذشته ، او ، مانند همه کودکان ، صادقانه قانون "من در خانه هستم" را رعایت کرد. بنابراین گربه آزادانه در خانه خود و بیشتر اوقات در کل آپارتمان زندگی می کرد ، تا اینکه یک بوی عجیب و وحشتناک در این آپارتمان یک روز خوب ظاهر شد ، و پشت بوی آن و منبع اصلی آن - یک توله سگ بزرگ زنجبیل یک سگ!

یک داستان افسانه ای در مورد گربه و سگ - جلسه
یک داستان افسانه ای در مورد گربه و سگ - جلسه

بنابراین یک سگ بود

گربه چه شوکی را تجربه کرد ، کلمات را نمی توان توصیف کرد ، به نظر می رسید تمام برنامه های او برای یک زندگی آرام در آپارتمان قابل سکونت خود در همان لحظه فروپاشیده است. او کمرش را قوس داد ، به دلایلی دو برابر بزرگتر شد و متحجر در این موقعیت ، ایستاد و قادر به حرکت نبود. و همه این استادان به اصطلاح خندوانه خنده می کردند ، کمترین نگرانی در مورد فاجعه گربه را نداشتند.

اتفاقاً خود توله سگ ، رفتاری شایسته تر از هرکسی داشت ، او قهقهه نمی زد ، اما خودش را غبارروبی می کرد و می رفت تا آپارتمان را استشمام کند. درست است ، در همان زمان ، او عجیب به گربه زد ، اما به نظر می رسد که در ابتدا او آن را برای بخشی از فضای داخلی گرفت ، او بسیار بی حرکت بود. گربه از تعجب و شوک به صورت گستاخ برخورد کرد. توله سگ به عقب پرید ، خدا را شکر ، هیچ پنجه ای وجود نداشت - با وجود وحشت ، گربه دید که یک کودک واقعی در مقابل او قرار دارد.

image
image

این یک آشنایی طولانی و طولانی است

آره عزیزم. با قد من”- گربه با نارضایتی فکر کرد و به توله سگ زیر ارتفاع امن میز استاد نگاه کرد. او ، مانند هر موجود باهوشی ، به عمق مسئله نگاه کرد و آنچه را در آنجا دید … خوب ، بله ، او این توله سگ را در یک سال تصور کرد ، به اندازه یک گوساله و با وحشت به میز فشرده شد.

image
image

او با اشتیاق از همه در خانه پرسید: "ما چگونه زندگی خواهیم کرد." اما به دلایلی هیچ کس از افکار دردناک او حمایت نکرد. میزبان ، با ملایمت و خنک کردن ، سعی کرد این موجود بوی بد ، توله سگ را به بینی بینی گربه برساند و باعث شود او چشمان مبهوت و چهار گوش شود. و پسر استاد کوچولوی محبوب معمولاً با خوشرویی روی زمین بازی می کرد و گربه را کاملا فراموش می کرد. هیچ کلمه ای برای بیان اینکه چه روزهای تاریکی برای گربه بیچاره رها شده که مجبور شده در خانه خودش زندگی کند و با نگاهی به اطراف راه برود وجود ندارد.

ذوب کنید ، یا همه چیز تازه آغاز شده است

با این حال ، زمان گذشت و گربه کم کم ارتفاع محل زندگی خود را تغییر داد ، پس از چند هفته دیگر می توانست روی زمین راه برود ، اما هنوز هم نمی تواند این موجود مو قرمز را در کنار خود تحمل کند. اما او دوست داشت نحوه برخورد صاحبان توله سگ را تماشا کند: آنها شانه می شوند ، پنجه های خود را می برند ، می شستند و ، وای وحشت ، روی او یقه می گذارند. خوب ، درست است ، او ناراضی به نظر نمی رسید ، اما چه چیزی را باید از این موجود احمق گرفت ، او فقط یک سگ است!

این گربه که همیشه مثل یک فرمان بیرون می زند ، تکان دادن دمش مخصوصاً آزار دهنده بود ، نه ، چطور می توانید 24 ساعته روز راضی باشید؟ "این زوال عقل است ، در غیر این صورت ، شاید او اصلاً زیاد دوام نیاورد ، شما نگاه می کنید ، همه چیز همانطور که بود برمی گردد" - با این افکار کرکی روی همان میز خوابید. درست است ، ما باید به این صاحبان خائن ادای احترام کنیم ، آنها به اندازه کافی باهوش بودند که حداقل اجازه نمی دادند مو قرمز به گربه پارس کند. مالوی به سرعت متوجه شد که فریاد زدن روی بزرگان نباید باشد و احترام او را گرفته است. خوب ، حداقل چیزی برای اولین بار.

توصیه شده: